آپولوژی

فرجام آپولوژی سقراط مرگ او بود
و این استعاره ایست از سرنوشت تلخ حقیقت...

بگو برای مردنمان دیر نیست؟

چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۳:۳۰ ق.ظ

بگو هنوز رنج جانکاه غربت بی پایان، در وطن سرد غم زده ات پایانی ندارد؟ بگو برای مردنمان دیر نیست؟ بگو هنوز شور شیرین کودکی در میان کوچه باغ های بی انتهای رفته بر باد امروز، در رگ های فسرده ات جاری ست؟ بگو برای مردنمان دیر نیست؟ بگو هنوز خاطرات دفینه در کنج زباله دان تاریک ذهنت، رویای بازگشت به روزهای از کف رفته را در سر خویش می پرورانند؟ بگو برای مردنمان دیر نیست؟ بگو هنوز خنده های یخ زده بر گوشه ی لبان بی روحت، از گریه های تاریک نهانی روزگار تنهاییت حکایت می کند؟ بگو برای مردنمان دیر نیست؟

بگو...بگو...بگو... 

آه... دوباره از یاد بردم. ما دیرزمانی ست که مرده ایم! 

  • ۹۶/۰۶/۲۲
  • قاطیغوریاس خراسانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی